آغاز ماه مبارک رجب مه مصادف با ولادت امام محمد باقر العلوم مبارک! تشبیه حیات برزخى مطالبى که در این سطور - از زبان اولیاى دین- مىنگاریم، بیانگر شمهاى از حقایق شگفت انگیز جهان برزخى است. « پرسش قبر » از مهمترین موضوعات این مبحث است که در بسیارى از روایات این باب، از آن سخن رفته است و در اهمیت این موضوع همین نکته بس که انکار کننده آن، شیعه اهل بیت (علیهم السّلام) نیست. بسیارى از علماى اخلاق در آغاز بحثهاى اخلاقى سخن از «نیت» و «اخلاصنیت» به میان آوردهاند و این دوا را از یکدیگر جدا ساختهاند; نیت را چیزى و اخلاصنیت را چیزى دیگر شمردهاند; ولى هنگام بحث از این دو، تفاوت روشنى بیان نکردهاند و مباحثخلوص نیت را در بحث نیت آوردهاند، به گونهاى که تمیز میان مفهوم این دو مشکل است. براى تفکیک این دو، مىتوان چنین گفت: منظور از «نیت» همان عزم راسخ و اراده محکمبراى انجامکار است، قطعنظر ازاین کهانگیزه الهى درآن باشد یاانگیزههاى مادى. بدیهى است کار هنگامى به ثمر مىرسد که انسان با اراده قوى و خلل ناپذیر و عزمى راسخ وارد آن شود; تحصیل دانش، تجارت، زراعت، کارهاى تولیدى، کارهاى اجتماعى و سیاسى و خلاصه هر عمل مثبتى هنگامى به نتیجه مىرسد که با تردید و دو دلى آغاز نشود; و این در صورتى ممکن است که انسان قبلا روى برنامهاى که مىخواهد انجام دهد مطالعه کافى داشته باشد; از منافع کار و نتائج و شرایط و موانع احتمالى آن کاملا مطلع باشد، و با اراده قوى وارد عمل شود،و با گامهاى استوار و محکم به سوى مقصد حرکت کند. در طریق تهذیب اخلاق و سیر سلوک الى الله نیز اراده و نیت قاطع لازم است. افراد سست اراده هرگز به جایى نمىرسند، و با برخورد به اندک مانعى از راه مىمانند; اصولا اراده ضعیف نیروى انسان را نیز تضعیف مىکند و بعکس اراده قوى تمام نیروها و استعدادهاى درون را بسیج مىنماید و انسان را به سوى مقصد به حرکت در مىآورد. این همان چیزى است که در قرآن مجید از آن تعبیر به «عزم» شده است و پیامبران بزرگ الهى به خاطر اراده نیرومندشان «اولواالعزم» نامیده شدهاند. قرآن خطاب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىگوید: «فاذا عزمت فتوکل على الله; (نخستبا یارانت مشورت کن) و هنگامى که تصمیم گرفتى (محکم بایست و) توکل بر خدا کن!» در مورد حضرت آدم علیه السلام مىفرماید: «و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى ولم نجد له عزما; ما از آدم پیمان گرفته بودیم (که نزدیک درخت ممنوع نشود و فریب شیطان را نخورد) ولى او فراموش کرد،و عزم و اراده محکمى (براى وفاى به عهد) در او نیافتیم.» در روایات اسلامى نیز اشارات قابل ملاحظهاى به این معنى شده است: از جمله، در یکى از دعاهاى ماه رجب از امام کاظم علیه السلام مىخوانیم: «و قد علمت ان افضل زاد الراحل الیک عزم ارادة یختارک بها و قد ناجاک بعزم الارادة قلبى; من بخوبى مىدانم که برترین زاد و توشه رهروان راه تو، اراده محکمى است که تو را به وسیله آن برگزیند، و دل من با اراده محکم به مناجات تو پرداخته است.» و در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «انما قدر الله عون العباد على قدر نیاتهم فمن صحت نیته تم عون الله له، و من قصرت نیته قصر عنه العون بقدر الذى قصره; خداوند به قدر نیتهاى بندگان به آنها کمک مىکند، کسى که نیت صحیح و اراده محکمى داشته باشد، یارى خداوند براى او کامل خواهد بود، و کسى که نیتش ناقص باشد به همان اندازه یارى الهى در حق او کم خواهد شد.» در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیة; هنگامى که نیت محکم و قوى باشد، بدن (از پذیرش کارهاى سخت و سنگین در راه وصول به مقصود) ضعیف و ناتوان نخواهد شد.» این حدیثبخوبى نشان مىدهد که تصمیم و عزم راسخ در کارها چگونه قدرت و توان جسمى را بالا مىبرد و به انسان نیرو و توان مىبخشد. یکى از دیگر از معانى «نیت» تفاوت انگیزهها در انجام اعمالى است که ظاهرا یکسان است; مثلا، انسانى که به جهاد مىرود، ممکن است انگیزه او کسب غنائم یا برترى جویى باشد، همانگونه که ممکن است نیت او یارى آئین حق و دفع ظلم ظالم و خاموش کردن آتش فتنه باشد. در هر دو صورت در ظاهر حرکت واحدى انجام مىگیرد، حرکتبه سوى میدان جنگ و نبرد با دشمن، ولى این دو نیت از زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارد. روى همین جهت، دستور داده شده است که در ابتداى راه، انسان باید نیتخود را روشن سازد و اصلاح کند. سالکان راه خدا نیز باید دقیقا به نیتخود توجه داشته باشند; آیا هدف اصلاح خویشتن و تکامل جنبههاى اخلاق و رسیدن به مقام قرب الى الله استیا هدف رسیدن به کرامات و خارق عادات و برترى جویى بر مردم از این طریق مىباشد. حدیث معروف انما الاعمال بالنیات اشاره به همین معنى است، چرا که دقت در ذیل حدیث، مفهوم و معنى آن را روشن مىسازد; در بحارالانوار از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله چنین نقل شده است که فرمود: «انما الاعمال بالنیات و انما لکل امرء مانوى فمن کانت هجرته الى الله و رسوله فهجرته الى الله و رسوله و من کان هجرته الى دنیا یصیبها او امراة یتزوجها فهجرته الى ما هاجر الیه; ارزش اعمال بستگى به نیتها دارد و بهره هرکس از عملش مطابق نیت اوست، کسى که به خاطر خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله هجرت کند، هجرت به سوى خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله کرده است. و کسى که به خاطر رسید به مال دنیا یا به دست آوردن همسرى، هجرت کند بهرهاش همان چیزى است که به سوى آن هجرت کرده است.» حدیث«على قدر النیة تکون منالله عطیة; عطایاى الهى به اندازه نیت انسان است.» که از على علیه السلام نقل شده مىتوان اشارهاى به این معنى یا معنى سابق باشد. از مجموع آنچه در این بحث آمد بخوبى مىتوان نتیجه گرفت که براى پیروزى در هرکار و رسیدن به مقصود – مخصوصا در کارهاى مهم – تصمیم و عزم راسخ و استحکام نیت و قوت اراده لازم است، و تا این معنى حاصل نشود،سعى و تلاش انسان بىحاصل یا کم حاصل است. آنها کهمىخواهند در طریقاصلاح نفسوتهذیب اخلاق گام بردارند نیز از این قاعده مستثنا نیستند.باید با ارادهآهنین کار را شروعکنند;و با توکل بر خداوند بزرگ پیش بروند. در اینجا این سؤال پیش مىآید که قوت و قدرت اراده که در بالا به آن اشاره شد چگونه به دست مىآید؟ پاسخ این سؤال روشن است، راه اصلى آن اندیشه و تفکر در نتائج کار و عظمت هدف و بزرگى مقصد است; هرگاه انسان تحلیل روشنى در این زمینه داشته باشد و مقصود را بخوبى بشناسد و از اهمیت آن آگاه و با خبر باشد، با ارادهاى قوى و عزمى استوار در این راه گام مىنهد. هرگاه انسان درست فکر کند که ارزش وجود او جز به فضائل اخلاقى نیست و هدف آفرینش انسان چیزى جز تکامل اخلاق و قرب الى الله نمىباشد، و هر لحظه از این هدف مهم غافل شود، عقب گرد و سقوط او آغاز خواهد شد، هر اندازه این حقیقت را بهتر بشکافد و باور کند گامهاى او، در این راه استوارتر خواهد بود. در یک جمله باید گفت: ارادههاى قوى، از معرفت کامل و توجه به اهمیت هدف سرچشمه مىگیرد. اخلاص منظور از «اخلاص» همان خلوص نیت است، و منظور از خلوص نیت این است که انگیزه تصمیم گیرى تنها خدا باشد و بس. ممکن است کسانى داراى ارادههاى محکم براى انجام مقاصدى باشند، ولى انگیزه آنها رسیدن به اهداف مادى باشد; اما سالکان راه خدا کسانى هستند که اراده نیرومند آنان آمیخته با خلوص نیت، و برخاسته از انگیزههاى الهى است. در آیات قرآن مجید و روایات اسلامى، به کمتر چیزى به اندازه اخلاصنیت اهمیت داده شده است. در جاى جاى قرآن مجید و کلمات معصومین(ع) سخن از اخلاصنیتبه میان آمده، و عامل اصلى پیروزى در دنیا و آخرت شمرده شده است; و اصولا از نظر اسلام هر عملى بدون اخلاصنیتبىارزش است. این از یک سو. از سوى دیگر، مساله اخلاص از مشکلترین کارها شمرده شده به گونهاى که تنها اولیاء الله و بندگان خاص خدا به اخلاص کامل مىرسند، هرچند اخلاص در هر مرحلهاى محبوب و مطلوب است. بهتر است در اینجا نخستبه سراغ قرآن مجید برویم و گوشهاى از آیات مربوط به اخلاص را که ویژگیهاى خاصى دارد از نظر بگذرانیم: در آیات متعددى از قرآن، سخن از مخلصین (خالصان) یا مخلصین (خالص شدگان!) به میان آمده، و آنها را با تعبیرات گوناگون و پرمعنى توصیف و تمجید مىکند، از جمله: 1- در آیه5 سوره بینه مىخوانیم: «و ماامروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوة و یؤتوا الزکوة و ذلک دین القیمة; به آنها دستورى داده نشده بود جز این که خدا را بپرستند در حالى که دین خود را خالص کنند و از شرک به توحید باز گردند نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند; و این است آیین مستقیم و پایدار!» با توجه به این که دین مفهوم گستردهاى دارد که عقاید و اعمال و درون و برون را همگى شامل مىشود، و با توجه به این که ضمیر در «ما امروا» به همه پیروان مذاهب آسمانى برمىگردد، و با توجه به این که: اخلاص و نماز و زکات در آیه به عنوان تنها دستورهاى الهى به همه آنها است، اهمیت این موضوع کاملا روشن مىشود، این تعبیر نشان مىدهد که همه دستورهاى الهى از حقیقت توحید و اخلاص سرچشمه مىگیرد. 2- در جاى دیگر همه مسلمانها را مخاطب ساخته و مىفرماید: «فادعوا الله مخلصین له الدین و لو کره الکافرون; خداوند (یگانه) را بخوانید و دین خود را براى او خالص کنید، هرچند کافران ناخشنود باشند.» 3- در جاى دیگر، شخص پیامبراسلام صلى الله علیه و آله را مخاطب ساخته و بطور قاطع به او دستور مىدهد: «قل انى امرت ان اعبد الله مخلصا له الدین; بگو من مامورم خدا را پرستش کنم، در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم!» از این آیات و آیات متعدد دیگر که همین معنى را مىرساند بخوبى استفاده مىشود که اخلاص اساس دین و شالوده محکم و رکن رکین آن است. درباره مخلصان (خالص شدگان) که تفاوت آن را مخلصین (خالصان) شرح خواهیم داد، تعبیراتى از این مهمتر دیده مىشود: 1- در آیه39 و 40 سوره حجر مىخوانیم که شیطان بعد از رانده شدن از درگاه خدا، از سر لجاجت و خیره سرى عرض مىکند: «و لاغوینهم اجمعین – الا عبادک منهم المخلصین; من همه آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان مخلصت را!» این تعبیر نشان مىدهد که موقعیتبندگان مخلص آن چنان تثبیتشده است که حتى شیطان افسونگر و لجوج طمع خود را از آنها بریده است. 2- در آیه39 و40 سوره صافات، وعده پاداش فوقالعادهاى که جز خدا از آن آگاه نیستبه آنان داده شده، مىفرماید: «و ما تجزون الا ما کنتم تعملون – الا عباد الله المخلصین; شما جز به آنچه انجام مىدادید جزا داده نمىشوید، مگر بندگان مخلص خدا (که رابطهاى میان اعمال و جزاى آنها نیست، و بر سرخوان نعتالهى بىحساب پاداشمىگیرند.)» 3- در آیه127 و 128 همین سوره (صافات) مقام مخلصین را چنان والا شمرده که از حضور در دادگاه الهى در قیامت معافند (و یکسره به بهشت جاویدان پروردگار روانه مىشوند!) 4- در آیه159 و 160 همین سوره تنها بیان و توصیف مخلصین را شایسته ذات پروردگار شمرده است، که نشان عمق واقعى معرفت آنان است; مىفرماید: «سبحان الله عما یصفون – الا عباد الله المخلصین; منزه استخداوند از آنچه آنها توصیف مىکنند، مگر (توصیف) بندگان مخلص خدا!» 5- در آیه24 سوره یوسف، هنگامى که سخن از حمایت الهى در برابر وسوسههاى خطرناک همسر عزیز مصر به میان مىآورد، مىفرماید: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین; اینچنین کردیم، تا بدى و زشتى را از او دور سازیم; چرا که او از بندگان مخلص ما بود.» در این که میان «مخلص» و «مخلص» («خالصان» و «خالص شدگان») چه تفاوتى وجود دارد؟ سخنهایى گفته شده است; ولى شاید بهترین تفسیر در این زمینه این باشد که «مخلصان» کسانى هستند که خود در راه خالص سازى خویشتن از هرگونه آلودگى به شرک و انگیزههاى غیر الهى، و رذائل اخلاقى گام مىنهند، و تا آنجا که در توان دارند پیش مىروند; اما «مخلصان» کسانى هستند که امدادهاى الهى و عنایات ربانى، آخرین ناخالصیهاى وجودشان از میان مىبرد، و به لطف پروردگار از هر نظر خالص مىشوند. توضیح این که: ناخالصیها در وجود انسان در واقع دو گونه است: گونهاى از آن طورى است که انسان از آن آگاه مىشود، و توان بر طرف ساختن آن را دارد، ودر اینراه مىکوشدوتلاش مىکند وموفقبه اخلاصنیت وعقیدهو عمل مىشود. اما گونهاى دیگر از آن بقدرى مخفى و مرموز است که انسان توانایى بر تشخیص، و در صورت تشخیص، توانایى بر پاکسازى آن ندارد; همانگونه که در روایت معروف نبوى وارده شده: «ان الشرک اخفى من دبیب النمل على صفاة سوداء فى لیلة ظلماء; شرک (و نفوذ آن در اعمال) مخفى تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک!» در این گونه موارد هرگاه لطف الهى شامل حال سالکان راه نشود، از این گذرگاه صعبالعبور گذر نخواهند کرد، و در ناخالصیها مىمانند; اما گویى خداوند جایزه کسانى را که در اخلاص خویش تا آخرین مرحله توان و قدرت مىکوشند، این قرار داده که باقى مانده راه را تنها با عنایت او بپویند، و این مخلصان را مخلص کند. هنگامى که انسان به این مرحله برسد دیگر در برابر وساوس شیاطین و هواى نفس بیمه خواهد شد، و طمع شیطان از او بریده مىشود، و شیطان در برابر این افراد رسما اظهار عجز مىکند. اینجاست که از خوان نعمت الهى بىحساب بهره مىگیرند، و توصیف آنها درباره صفات جلال و جمال پروردگار، رنگ توحید خالص به خود مىگیرد، و طبیعى است که در قیامت نیز بدون حساب وارد بهشت مىشوند چرا که حساب خود را در این جهان صاف کردهاند. این همان است که امیرمؤمنان على علیه السلام طبق بعضى از خطب نهجالبلاغه بدان اشاره کرده، و در توصیف بندگان شایسته پروردگار مىفرماید: «قد اخلص لله فاستخلص; یکى از صفات برجسته آنان این است که خویش را براى خدا خالص کرده، و خداوند خلوص او را پذیرفته (و به مرحله نهایى رسانیده است). به همین دلیل درباره پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله در حدیثى چنین آمده است: «فعند ذلک استخلص الله عزوجل لنبوته و رسالته من الشجرة المشرفة الطیبة … محمدا صلى الله علیه و آله اختصه للنبوة و اصطفاه بالرسالة; در این هنگام خداوند بزرگ محمد صلى الله علیه و آله را براى نبوت و رسالتش از شجره پر ارزش پاک برگزید و خالص گردانید.» و در حدیث دیگرى که از بعضى معصومان: روایتشده مىخوانیم: «وجدت ابن آدم بین الله و بین الشیطان فان احبه الله تقدست اسمائه، خلصه و استخلصه و الا خلى بینه و بین عدوه; فرزندم آدم را در میان خدا و شیطان مىبینم، اگر خداوند متعال او را (به سبب تلاش و کوشش در راه اخلاص) دوست دارد، خالص و مخلصش مىسازد، وگرنه او را در برابر شیطان، رها مىسازد.» کوتاه سخن این که: مساله خلوص و اخلاص در نیت و اعتقاد و اخلاق و عمل، از مهمترین گامها و اساسىترین پایههاى تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله است. دعوت یونس(ع) به توحید در شهر نینوا و در اوج بت پرستی و در تاریکی جهل و شرک، یونس نور ایمان را شعله ور ساخت و پرچم توحید را بر کف گرفت و به قوم نادان خود گفت: عقل شما عزیزتر از آنست که بت را عبادت کند و جبین- پیشانی- شما گرامی تر از آن است که بر این جمادات بی روح سجده کند، به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و به چشم دل بنگرید تا ببینید که در ورای این جهان بدیع، خدایی بزرگ وجود دارد که یگانه و بی نیاز است و تنها ذات کبریایی او شایسته عبادت و ستایش است. او مرا برای راهنمایی شما فرستاده و از در رحمت، مرا بر شما مبعوث کرده تا شما را به سوی او راهنمایی و ارشاد کنم، زیرا پرده های جهل و نادانی عقل و دیده شما را پوشانده و از درک حقایق عاجزید. قوم یونس با شنیدن این سخنان تازه و صحبت از خدای یگانه، دچار حیرت و وحشت شدند و چون از خدایی شنیدند که تاکنون او را نشناخته اند، بر ایشان گران آمد که ببینند یک نفر از خودشان بر آنان برتری یابد و ادعای پیغمبری و رسالت نماید، لذا به یونس گفتند: این مهملات چیست که می بافی؟! این خدایی که ما را به سوی آن دعوت می کنی کیست؟ ما خدایانی داریم که پدرانمان سالیان سال آنها را پرستش می کرده اند و ما هم اکنون آنها را می پرستیم. چه چیز تازه ای در جهان به وجود آمده و چه حادثه جدیدی اتفاق افتاده که ما باید دین اجدادمان را کنار بگذاریم و به دین ابداعی و تازه تو روی آوریم؟ یونس گفت: پرده های تقلید را از چشم های خود بردارید و عقل خود را از حجاب خرافات برهانید، اندکی فکر کنید و قدری بیاندیشید. آیا این بت هایی را که صبح و شب مورد توجه قرار می دهید، در برآوردن حاجات و یا دفع شر و بلیات می توانند شما را یاری کنند، برای شما نفعی دارند و یا می توانند شری را از شما بر طرف گردانند؟! آیا این بت ها می توانند چیزی را خلق و یا مرده ای را زنده نمایند، بیماری را شفا دهند و یا گمشده ای را هدایت کنند؟! آیا اگر من بخواهم به آنها ضرری برسانم می توانند از این امر جلوگیری کنند؟ و یا اگر آنها را بشکنم و ریز ریز کنم می توانند دوباره خود را استوار سازند! آخرین هشدار یونس(ع) یونس گفت: چرا از دینی که شما را به سوی آن دعوت می کنم روی می گردانید و از آن اعراض می کنید، در حالی که این دین به شما قدرت می دهد امور خود را اصلاح کنید، وضع جامعه خود را سامان دهید و اجتماع خود را تقویت و بهسازی کنید. دین من شما را امر به معروف و نهی از منکر می نماید، ستمگری را مغضوب و صلح و عدالت را تایید و تمجید می کند، امنیت و اطمینان را بین شما به وجود می آورد، شما را توصیه می کند که نسبت به مستمندان مهربانی و به بینوایان لطف روا دارید، گرسنگان را اطعام و اسیران را آزاد سازید. به عبارتی، دین من، شما را به سعادت و صلابت رهبری می کند. یونس پیوسته از سر خیر خواهی و مهربانی قوم خود را پند و اندرز داد ولی در پاسخ غیر از عناد و استدلال های جاهلانه چیزی نمی شنید. مردم نینوا در پاسخ به استدلال یونس گفتند: تو نیز مانند ما بشری و یکی از افراد اجتماع ما هستی، ما نمی توانیم روح خود را آماده پیروی از تو کنیم و گوش به سخنان تو بسپاریم و دعوتت را تصدیق بنماییم. دست از دعوت خود بردار و ما را به حال خود واگذار! آنچه تو از ما می خواهی برای ما قابل پذیرش نیست. یونس گفت: من با زبان خوش و مسامحه با شما سخن گفتم، و با منطق شما را به خیر و صلاحتان دعوت کردم، اگر گفتار من در اعماق روح شما اثر کند به هدفی که به آن امیدوار و به ایمانی که طالب آن بوده ام، رسیده ام؛ ولی اگر دعوت مرا رّد کنید باید بدانید که بلایی سخت بر شما نازل می گردد و هلاکت شما نزدیک است. به زودی پیش درآمد عذاب را می بینید و باید منتظر عواقب آن باشید. قوم به یونس گفتند: ای یونس، ما دعوت تو را نمی پذیریم و از تهدید تو نیز هراسی نداریم، اگر راست می گویی آن عذابی که ما را از آن می ترسانی بر ما نازل کن! صبر یونس لبریز شد، عرصه بر او تنگ آمد و چون از بحث خود نتیجه ای نگرفت، از آنان ناامید گشت و با خشم و ناراحتی دست از آنان شست و شهر و قوم خود را رها کرد، زیرا هر چه مردم را دعوت کرد، آنان ایمان نیاوردند و حجت و برهان او را نپذیرفتند و در آن تفکر و تامل نکردند. بدین ترتیب یونس فکر کرد که مسئولیت او به پایان رسیده است و آنچه انجام داده کفایت می کند، در صورتی که اگر یونس بر دعوت خود پافشاری و اصرار می کرد و با صبر بیشتر آن را پی گیری می کرد شاید در میان مردم نینوا افرادی پیدا می شدند که به او ایمان آورند و دعوت او را لبیک گویند و دل به حقیقت بسپارند، از کرده خود پشیمان گشته و توبه کنند، ولی یونس تاب نیاورد و به استقبال قضاء و نزول کیفر الهی از شهر خارج شد. نزول عذاب بر قوم یونس(ع) هنوز یونس از نینوا دور نشده بود که مردم اعلام خطر عذاب و پیش درآمد هلاکت خود را دیدند. هوای اطرافشان تیره و تار شد، رنگ رخسار آنها دگرگون گشت و اضطراب آنان را فرا گرفت و بیم و هراس بر آنها مستولی شد. در این حال دریافتند دعوت یونس حق و هشدارش صحیح بوده است و بدون تردید عذاب دامنشان را فرا می گیرد و سرنوشت عاد و ثمود و نوح همانگونه که شنیده بودند در مورد آنان نیز تکرار خواهد شد.در این حال دریافتند که باید به خدای یونس پناه ببرند و به او ایمان آورند و از گذشته و گناهان خویش توبه نمایند. به همین منظور سر به کوهستان ها و دره ها و بیابان ها نهادند و با آه و ناله و گریه و تضرع به درگاه خدا شتافتند و بین مادران و اطفالشان، و میان حیوانات و بچه هایشان جدایی افکندند، ناله و فریاد آنان کوه و دشت را پر کرد و شیون مادران و غوغای چهار پایان در نشیب و فراز کوه و دشت پیچید! در این حال خدا بال و پر رحمت خویش را بر سر آنان گشود و ابرهای عذاب خود را از فراز آنان کنار زد، توبه آنان را قبول کرد و به ناله آنان پاسخ داد، زیرا در توبه خود بی ریا و در ایمان خود صادق بودند و خدا هم عقاب را از آنان برداشت و عذاب خود را بر طرف ساخت و مردم نینوا با ایمان کامل و امنیت خاطر به خانه های خود بازگشتند و آرزو کردند که یونس به جمع آنان باز گردد و در بین آنان به عنوان پیغمبر و رسول، و رهبر و پیشوا زندگی کند. اما یونس نینوا را ترک کرده و آن سرزمین را رها نموده بود و به راه خود ادامه داد تا به دریا رسید، آنجا عده ای را دید که قصد عبور از دریا را داشتند، لذا از آنان اجازه خواست که با آنان همسفر گردد و بر کشتی ایشان سوار شود. مردم خواست او را با آغوش باز پذیرفتند و او را ارج نهادند و به وی احترام گذاشتند، زیرا آثار بزرگواری و عظمت روح در سیمای او دیده می شد و پیشانی درخشانش از تقوا و پرهیزکاری او خبر می داد، اما کشتی هنوز از ساحل دور نشده بود و از خشکی فاصله زیادی نگرفته بود که دریا طوفانی شد و امواجی سهمگین کشتی را متلاطم ساخت و سرنشینان کشتی فرجام بدی را برای خود پیش بینی می کردند، چشم ها خیره شده بود و قلب ها به تپش و دست و پای افراد به لرزه در آمده بود و در این حال راهی جز سبک کردن کشتی به نظرشان نمی رسید. مسافرین با یکدیگر مشورت کردند که چه کنند، سپس به توافق رسیدند که قرعه بیاندازند و به نام هر کس افتاد او را به دریا بیافکنند. پس قرعه انداختند و به نام یونس در آمد، ولی به خاطر احترام و ارزشی که برای او قائل بودند، حاضر نشدند او را به دریا اندازند؛ پس بار دیگر قرعه را تجدید کردند، باز هم به نام یونس در آمد، اما این بار هم دریغ کردند که او را به دریا افکنند و برای سومین بار قرعه انداختند و این بار نیز قرعه به نام یونس در آمد. نزول عذاب بر قوم یونس یونس چون دید سه بار قرعه به نامش در آمد، دریافت که در این پیشامد سرّی نهفته است و خدا در این حادثه تدبیر و حکمتی دارد. سپس به اشتباه خود پی برد و دریافت که قبل از این که اجازه هجرت و ترک شهر و مردمش را داشته باشد و پیش از صدور امر الهی، قوم و دیار خود را ترک کرده است. به همین جهت خود را در میان دریا انداخت و جان خویش را تسلیم امواج خروشان دریا کرد و در اعماق دریا و در آغوش متلاطم امواج و ظلمت دریا فرو رفت. در این هنگام خدا به ماهی بزرگی دستور داد یونس را ببلعد و او را در شکم خود مخفی سازد ولی نباید گوشت او را بخورد و استخوانش را بشکند، زیرا او پیغمبر خداست که دچار عجله و ترک اولایی شده و از تعجیل خود نادم و پشیمان است. سپس ماهی را وحی کرد یونس امانتی است در شکم تو و هر گاه خدا دستور داد باید او را سالم تحویل دهی. یونس در شکم ماهی قرار گرفت و ماهی امواج را شکافت و در اعماق تیره دریا فرو رفت، عرصه بر یونس تنگ آمد و غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و در این حال از درگاه خدای یکتا استمداد طلبید و به یاور مصیبت زدگان و دادرس ستمدیدگان پناه آورد؛ خدایی که رحمان و رحیم، توبه پذیر و بخشنده گناهان است. یونس “در قعر دریا و تاریکی های آن فریاد برآورد: ای معبود سبحان، خدایی غیر از تو نیست. بار خدایا! تو منزهی و من درباره خود از ستمگرانم!” خدا دعای یونس را به اجابت رساند و به ماهی فرمان داد که میهمان خود را در ساحل دریا بگذارد، زیرا که او کیفر مقدر و مدت حبسش را به پایان رساند. ماهی یونس را با بدنی لاغر و نحیف کنار ساحل انداخت، رحمت خدا او را دریافت و بوته کدویی بالای سرش رویید، یونس از میوه آن خورد و در سایه اش آرمید تا نیروی خود را باز یافت و به زندگی امیدوار شد. سپس خدایتعالی به او وحی کرد ” به شهر خود باز گرد و به جمع بستگان و طایفه خود بپیوند، زیرا آنها ایمان آورده اند، بت ها را کنار گذاشته و اکنون در جستجوی تو و منتظر بازگشت تو هستند.” یونس به شهر خود بازگشت و با تعجب دید آنهایی که به هنگام هجرت یونس به پرستش بت ها کمر بسته بودند، اکنون زبانشان به ذکر خدا باز شده است و خدای یکتا را سپاس و ستایش می کنند.
در آغاز این گفتار، توجه شما خوانندگان عزیز را به تشبیه برزخ با دنیا جلب مىکنیم؛ تا بتوانیم ترسیمگر چهرهاى - هر چند ناقص - از حیات برزخى باشیم.
عالم و دانشمند ربانى، مرحوم « فیض کاشانى » (متوفى????ه. ق) در کتاب نفیس و ارزشمند « الْمُحجَّهُ الْبَیْضاء فی تَهْذیبِ الْإحیاء » در این باره چنین مىنویسد:
«دنیا، همچون زندان تاریکى است که انسان در آن حبس باشد و برزخ همانند بستان وسیع و گستردهاى است که انواع درختان سر به فلککشیده، گلهاى زیباى عطرآگین، پرندگان خوش الحان و... در آن باشند». (?)
پیامبر گرامى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تعبیرى بسیار زیبا و دقیق -به مضمون زیر- دنیا و برزخ را چنین تشبیه نموده است:
«مِثال مؤمن در دنیا، مثل جنین است در شکم مادر (چنان به آن خوگرفته است که گویى عالمى برتر و با صفاتر از آن نیست).از این رو پس از پایان عمر آن جهان، با اکراه و سختى، همراه با ترس و گریه ، دل از آن مکان مىکند.
پس از اندکى که با این جهان انس گرفت، دیگر میل بازگشت به وطن نُه ماهه خویش را ندارد.
مؤمن نیز چنان به دنیا خوگرفته است که دل کندن از آن، برایش سخت و مرگ بر او ناپسند است؛ اما پس از مرگ، وقتى چشمش به جمال نعمتهاى فرحبخش و دل انگیز برزخى روشن شد، به هیچ وجه حاضر نیست به وطن چند ده ساله خویش بازگردد». (?)
ثواب و عذاب «عالم برزخ» را نیز مىتوان به پاداش و کیفر «عالم رؤیا» تشبیه کرد. انسان ، در خواب، امورى از قبیل: خوردن، آشامیدن، اندیشیدن و... را انجام مىدهد و این کارها به وسیله قالبى غیر از قالب مادى صورت مىپذیرد؛ زیرا در هنگام خواب دیدن، بدن و قالب مادى در بستر خفته است. (?)
در حدیث آمده است:
«هنگام خواب ، قالب مادى باقى مىماند و آنچه از انسان خارج مىشود ، قالب برزخى اوست». (?)
طبق نظر فلاسفه الهى (از جمله ملاصدرا) انسان، داراى دو قالب و کالبد است:
? - قالب مادى (چهره ظاهرى و بیرونى).
? - قالب مثالى (چهره باطنى و درونى).
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «هر که سه چیز را انکار کند، شیعه ما نیست:
? – معراج ، ? - پرسش قبر ، ? – شفاعت ». (?)
از روایات استفاده مىشود که پرسشهاى قبر را دو فرشته به نامهاى نکیر و منکر انجام مىدهند:
پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «خداوند تعالى، دو فرشته به نامهاى نکیر و منکر، جهت پرسش به قبر مىفرستد». (?)
از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسیدند: سیماى فرشتگان بازرس قبر چگونه است؟
رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «بسیار تندخو و زشتند؛ صدایشان همچو رعد غرّان و چشمانشان چون برق تابان است.
موهایشان (به گونهاى بلند است که از پشتشان آویزان و) به روى زمین کشیده مىشود؛ دندانهایشان (به گونهاى تیز است که وقتى آنها) را در زمین فرو کنند، گودالى پدیدار شود». (?)
امام کاظم(علیه السّلام) فرمود: «هنگام ورود مؤمن به قبر، بازرسان قبر(با احترام) او را نشانند و سؤالاتشان را پرسند (و چون پاسخ به نیکى شنوند) قبرش را تا چشم کار مىکند، بگشایند و از طعامهاى بهشتى برایش (ارمغان) آورند». (?)
حال این سؤال به ذهن مىرسد که آیا سیماى فرشتگان بازرس قبر، نسبت به نیکان و بدان یکسان است یا تفاوت دارد؟
براى پاسخ به این سؤال، به نکاتى چند اشاره مىشود:
الف - بازرسان قبر با این سیماى وحشتناک و هراسنده، فقط به سراغ بدکاران مىآیند و این دیدار نامیمون سزاى کمى از گناهان بزرگ آنهاست.
ب - سیماى بازرسان قبر نسبت به نیکوکاران بسیار زیبا و برخورد آنها همراه با مهربانى و محبت است.
ج - در برخى اخبار و ادعیه نیز بین بازرسان قبر، تفاوت گذاشته شده است؛ نسبت به بدکاران «نکیر و منکر» و نسبت به نیکوکاران «بشیر و مبشر» نامیده شدهاند. (?)
«نکیر و منکر» را بدین سبب نام نهادهاند که از منکران خدا، پیامبر، امام و... همچنین از انجام دهندگان منکرات و زشتىها سؤال مىکنند.
«بشیر و مبشر» را از این رو که بشارت دهنده و مژده آور براى اهل ایمان و نیکوکاران هستند، بدین اسم نام نهادهاند.
شایان ذکر است که گاهى از فرشتگان بشارت نیز، تعبیر به «نکیر و منکر» مىشود.
قالب ساز آنلاین |