کانون فرهنگی هنری سردار شهید شکرالله خانی

Expectations Imam of the Shia

 

پرهیز از افراط و تفریط:امام زمان(عج):«تقوا پیشه کنید، تسلیم ما باشید و کار را به ما واگذارید که بر ماست شما را از سرچشمه سیراب بیرون آوریم چنانکه بردن شما به سرچشمه از سوی ما بود … به سمت راست میل نکنید و به سوی چپ نیز منحرف نشوید.»

 

توجه به آن حضرت همراه با محبت: امام زمان (عج) در توقیع شریفی خطاب به شیعیان می فرمایند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستی به سوی ما قرار دهید و در مسیر دستورات روشن و قطعی دین حرکت کنید که همانا من برای شما خیرخواهی می کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نیکو بودن شما و رحمت و مهربانیمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمی پرداختیم.»

 

ولایت حضرت علی (علیه السلام): در تشرف مرحوم علی بغدادی (ره) در مسیر کاظمین، ایشان پرسش هایی را از محضر امام زمان (عج) می پرسد از جمله می گوید: پرسیدم: «روزی نزد مرحوم شیخ عبدالرزاق که مدرس حوزه بود، رفتم. شنیدم که بر روی منبر می گفت: کسی که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شب ها را به عبادت به سر برد و چهل حج عمره بجای بجای آورد و در میان صفا و مروه بمیرد ولی از دوستداران و محبان و موالیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نباشد برای او چیزی محسوب نمی شود.» امام زمان (عج) فرمودند: «آری والله برای او چیزی نیست.»

 

توسل به حضرت زینب (علیها السلام) جهت تعجیل در فرج: در تشرف آقا شیخ حسن سامرایی (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زینب (علیها السلام) که فرج مرا نزدیک گرداند.»

 

 اخلاص در عمل: یکی از علمای بزرگ اصفهانی می گوید: «شبی در عالم رؤیا امام زمان (عج) را دیدم. به ایشان عرض کردم چه کنم که به شما نزدیک شوم؟» فرمودند: «عملت را عمل امام زمان (عج) قرار بده.» من به ذهنم رسید که یعنی در مورد هر کاری ببین اگر امام زمان (عج) این کار را می کند تو هم انجام بده. پرسیدم: «چه کنم که در این امر موفق باشم؟!» فرمود: «الاخلاص فی العمل؛ یعنی، در کارهای خود اخلاص داشته باش.»

 

توسل به قمر بنی هاشم (علیه السلام): از  آیت الله مرعشی نجفی (ره) نقل شده است که یکی از علمای نجف اشرف که به قم آمده بود می گفت: «مدتی برای رفع مشکلی به مسجد جمکران می رفتم و نتیجه نمی گرفتم روزی هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم مولا جان! آیا بد نیست با وجود امام معصوم (علیه السلام) به علمدار کربلا قمر بنی هاشم ( علیه السلام) متوسل شوم و او را در نزد خدا شفیع قرار دهم؟!» در حالتی میان خواب و بیداری امام زمان (عج) فرمودند: «نه تنها بد نیست و ناراحت نمی شوم بلکه شما را راهنمایی می کنم که چون خواستی از حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) حاجت بخواهی این چنین بگو: یا أبالغوث ادرکنی.»

 

 احترام به قرآن: در تشرفی که برای مرحوم حاج شیخ محمدحسن مولوی قندهاری در حرم مطهر ابوالفضل العباس (علیه السلام) روی داده است ایشان می گوید دیدم قرآنی روی زمین بر سر راه افتاده است به من فرمودند: «هوشیار باش و به قرآن احترام کن. من خم شدم و قرآن را برداشتم و بوسیدم و در قفسه گذاشتم.»

 همچنین خدمت به محرومان/ مواظبت بر قرائت و خواندن قرآن/تحصیل معارف اهل بیت /کمک به مردم/توجه به پدر و مادر/را  می توان نام برد.


نوشته شده در چهارشنبه 92/1/7ساعت 4:36 عصر توسط احسان رحمانی| نظر

شهادت حضرت زهرا(علیهاالسلام)-کانون شهید خانی

در رابطه با شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)،  این سوال مطرح است که آیا آنطور که شیعه اعتقاد دارد که غاصبان خلافت بر در خانه امیرالمومنین رفته و برای بیعت ستاندن از ایشان به ساحت حضرت زهرا(سلام الله علیها) جسارت نمودند و با صدمات وارده بر ایشان موجب سقط فرزندشان محسن شده و منجر به بیماری و شهادت ایشان شدند؛ آیا اهل سنت نیز این ماجرای تاریخی را ذکر نموده اند؟

ادامه مطلب...

نوشته شده در دوشنبه 92/1/5ساعت 10:19 صبح توسط احسان رحمانی| نظر

پیام سال1392-کانون شهید خانی

متن پیام نوروزی به مناسبت آغاز سال1392 در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 91/12/30ساعت 6:30 عصر توسط احسان رحمانی| نظر

ذکر نام مقدسنبى‌اکرم صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و شرح گوشه‌هایى از زندگى آن بزرگوار انصافاًکم است و چهره نورانى آن درّةالتاج آفرینش و آن گوهر یگانه عالم وجود براى بسیارىاز افراد، آن‌چنان که شایسته است، روشن نیست - نه تاریخ زندگى آن بزرگوار، نه اخلاقآن بزرگوار، نه رفتار فردى و سیاسى آن بزرگوار - بنده قصد داشتم که در ایام آخرصفر، به قدر گنجایش وقت و توفیق خودِ این حقیر، در یک خطبه نسبت به آن بزرگوارمطالبى عرض کنم؛ اما ترسیدم که تراکم مطالب باز موجب شود که این ابراز ارادتِ لازمو واجب فوت شود و به تأخیر افتد؛ لذا امروز قصد دارم که در این خطبه راجع به آنوجود مقدّس صحبت کنم.

نبى مکرم اسلام جداى از خصوصیات معنوى و نورانیت و اتّصال به غیبو آن مراتب و درجاتى که امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتّى قاصر هستیم، از لحاظشخصیت انسانى و بشرى، یک انسان فوق‌العاده، طراز اول و بى‌نظیر است. شما دربارهامیرالمؤمنین مطالب زیادى شنیده‌اید. همین قدر کافى است عرض شود که هنر بزرگامیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنباله‌رو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم، با ظرفیتبى‌نهایت و با خلق و رفتار و کردار بى‌نظیر، در صدر سلسله‌ى انبیا و اولیا قرارگرفته است و ما مسلمانان موظّف شده‌ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم؛ که فرمود: «ولکم فى رسول‌اللَّه اسوة حسنة». ما باید به پیامبر اقتدا و تأسى کنیم. نه فقط درچند رکعت نماز خواندن که در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معامله‌مان همباید به او اقتدا کنیم. پس باید او را بشناسیم.

خداى متعال شخصیت روحى و اخلاقى آن بزرگوار را در ظرفى تربیت کردو به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند. یک نگاه اجمالى بهزندگى پیامبر اکرم در دوران کودکى بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنابر روایتى قبل ازولادتش، و بنا بر روایتى دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا مى‌رود و آن حضرت پدررا نمى‌بیند. به رسم خاندانهاى شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را بهزنان پاکدامن و داراى اصالت و نجابت مى‌سپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایلعربى پرورش دهند، این کودک عزیزِ چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمهسعدیّه - که از قبیله بنى سعد بود - سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیله خود بردو در حدود شش سال آن کودک عزیز و آن درّ گرانبها را نگه‌داشت؛ به او شیر داد و اورا تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهى این کودک را نزد مادرش - جناب آمنه - مى‌آورد و ایشان او را مى‌دید و سپس باز برمى‌گرداند. بعد از شش سال کهاین کودک از لحاظ جسمى و روحى پرورش بسیار ممتازى پیدا کرده بود - جسماً قوى، زیبا،چالاک، کارآمد؛ از لحاظ روحى هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، کهلازمه زندگى در همان شرایط است - به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودکرا برداشت و با خود به یثرب برد؛ براى این‌که قبر جناب عبداللَّه را - که در آن جااز دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد - زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریفبردند و از آن‌جا عبور کردند، فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است کهبراى زیارت قبر پدرم، با مادرم به این جا آمدیم. در برگشتن، در محلى به نام ابواء،مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر - هر دو - یتیم شد. به این ترتیب،ظرفیت روحى این کودک که در آینده باید دنیایى را در ظرفیت وجودى و اخلاقى خود تربیتکند و پیش ببرد، روزبه‌روز افزایش پیدا کرد. ام‌ایمن او را به مدینه آورد و به دستعبدالمطلب داد. عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایى و پرستارى مى‌کرد. درشعرى عبدالمطلب مى‌گوید که من براى او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله - که رئیسقریش و بسیار شریف و عزیز بود - آن‌چنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد کهعقده کم محبتى در این کودک مطلقاً به وجود نیاید و نیامد. شگفت‌آور این است که ایننوجوان، سختیهاى دورى از پدر و مادر را تحمل مى‌کند، براى این‌که ظرفیت و آمادگى اوافزایش پیدا کند؛ اما یک سرسوزن حقارتى که احتمالاً ممکن است براى بعضى از کودکانِاین‌طورى پیش بیاید، براى او به‌وجود نمى‌آید. عبدالمطلب آن‌چنان او را عزیز وگرامى مى‌داشت که مایه تعجب همه مى‌شد. در کتابهاى تاریخ و حدیث آمده است که درکنار کعبه براى عبدالمطلب فرش و مسندى پهن مى‌کردند و او آن‌جا مى‌نشست و پسران اووجوانان بنى‌هاشم با عزّت و احترام دور او جمع مى‌شدند. وقتى عبدالمطلب نبود یا درداخل کعبه بود، این کودک مى‌رفت روى این مسند مى‌نشست. عبدالمطلب که مى‌آمد، جوانانبنى‌هاشم به این کودک مى‌گفتند بلند شو، جاى پدر است. اما عبدالمطلب مى‌گفت نه، جاىاو همان‌جاست و باید آن‌جا بنشیند. آن وقت خودش کنار مى‌نشست و این کودک عزیز وشریف و گرامى را در آن محل نگاه مى‌داشت. هشت ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیارفت. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابى‌طالب - پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش - بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو مى‌سپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنى. ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه خودش برد و مثل جان گرامى او را مورد پذیرایىقرار داد. ابوطالب و همسرش - شیرزن عرب؛ یعنى فاطمه بنت‌اسد؛ مادر امیرالمؤمنین - تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قراردادند. نبى‌اکرم در چنین شرایطى دوران کودکى و نوجوانى خود را گذارند.

خصال اخلاقى والا، شخصیت انسانىِ عزیز، صبر و تحمّل فراوان، آشنابا دردها و رنجهایى که ممکن است براى یک انسان در کودکى پیش بیاید، شخصیت در همتنیده عظیم و عمیقى را در این کودک زمینه‌سازى کرد. در همان دوران کودکى، به اختیارو انتخاب خود، شبانى گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانى شد. اینهاعوامل مکمّل شخصیت است. به انتخاب خود او، در همان دوران کودکى با جناب ابى‌طالب بهسفر تجارت رفت. بتدریج این سفرهاى تجارت تکرار شد، تا به دوره جوانى و دوره ازدواجبا جناب خدیجه و به دوران چهل سالگى - که دوران پیامبرى است - رسید.

 


نوشته شده در سه شنبه 91/12/1ساعت 9:56 عصر توسط احسان رحمانی| نظر

<      1   2   3   4   5      


      قالب ساز آنلاین      


55